04
تموم روزهای سخت میگذره
روز اولی که گفتن باید بری دوسال سوختگی تا اون ورود خنده دار
و بعد اشنایی با مهلا و بعد اومدن اون یکی مهلا و بعد باز اومدن حانی خیلی چیزا عوض شد
دو شیفت کار کردن من تو بخش عروق و باز تک شیفت شدن و بعد یک مدت دو شیفت کار کردن تو بخش ent ...
حساسیت های ارویی مکرر و در اخر مصمومیت دارویی و اشتباه گرفته شدن با افت فشار و باز تجویز دارو اشتباه و بستری چند ساعته و دیدن مرگ!!
نیدل شدن دوبار دی یک ماه و رفتن زندگی روی هوا که خدارو شکر هر دوتا منفی بود
روزای سختی رو گذروندم و الان حالم خوبه
هرچند هنوز هم خاطره مصمومیت اخر واسم ترسناکه اما حالم خوبه
:) :) :)
نظرات شما عزیزان: